در"غدیر" چه گذشت؟ ( اسلام بدون علی ع ، ناقص است )
عیدسعیدغدیر _ نشست ( ولایت ، روح دیانت)
بسمالله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أبناَئِهمَّ معصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ.
عید سعید غدیر را به شما دوستان تبریک عرض میکنم و این چهله معرفتی و معنوی که در محضر علیبنموسیالرضا نشستید پایان خوشی با عید غدیر با تجدید بیعت با امیرالمؤمنین(ع) دارد و در چنین روزی و در چنین جمعی هیچ سخنی درستتر و بهتر از یادآوری بخشی از فرازهای سخنرانی پیامبر اکرم(ص) در غدیر نیست. بنابراین بنده هم به چند فراز از این خطبه اشاره میکنم. هیچ سخنی در چنین روزی مناسبتر از بازخوانی بارها و بارها از این سخنرانی و خطبة بسیار مهم و تاریخی نه، بلکه تاریخساز پیامبر نیست. مناسک حج را رسول خدا(ص) در این ایام حج بطور دقیق واجب و مستحب آن را به مسلمین آموزش دادند. در عرفات به رسول خدا(ص) فرمان داده میشود که علم و ودایع انبیاء(ع) را به امیرالمؤمنین(ع) منتقل کنند و آخرین و مهمترین اسرار به ایشان تحویل بدهند. در منا قبل از غدیر است و دارد سخنرانی غدیر را آماده میکند. رسول خدا(ص) دوتا سخنرانی مهم در منا دارند که زمینه را دارند برای خطبه غدیر آماده میکنند که وقتی اعمال حج تمام میشود حواستان باشد که بعد پیام مهمی در راه است و باید نکات مهمی را به همه اعلام کنم. دوتا سخنرانی کوتاه در منا دارند که اینها مدتی کوتاه چند روز قبل از سخنرانی غدیر است. بیش از 120 هزار حاجی در نقطهای که قرار است کمکم از هم جدا شوند و هرکس به سمت سرزمین و کشور خودش برود دستور توقف از رسول خدا را دریافت میکنند. آنها که جلوتر رفتند پیامبر(ص) میفرستند که بگویید برگردید آنهایی که عقب ماندند پیام میدهند که سریعتر خودتان را برسانید. غدیر یک سخنرانیای نبوده که دو ساعتی آنجا باشند بروند، جمعیت چند هزار نفری نبوده، بیش از 120 هزار حاجی از همه نقاط و دو – سه روز توقف در غدیر بوده است. آنجا اردوگاه زدند همه بیش از 120 هزار جمعیت همه آنجا اردو زدند. دو – سه روز آنجا ماندند بعد از سخنرانی پیامبر(ص) و هر روز گروه گروه آمدند با علیبنابیطالب(ع) بیعت کردند و قضیه اینقدر برجسته است و سخنرانی اینقدر مهم است که نزدیک به 20 بار پیامبر اکرم(ص) تعبیر «ألا» بکار بردند یعنی حواستان باشد! هشدار! آژیر خطر! درست گوش کنید «ألا» خواب نباشید وقتی که صحبت میکنم. این یک سخنرانی عادی نیست اینها حرفهای معمولی نیست. البته قبلاً پیامبر(ص) در موقعیتهای دیگری در شأن علیبنابیطالب(ع) سخنان صریحی فرمودند. دیگر این که لقب امیرالمؤمنین(ع) برای علیبنابیطالب(ع) در این خطبه بکار میرود. دیگر این که پیامبر(ص) میفرمایند جبرئیل این فرمان را داد و البته این تعبیر و موارد مشابه قبلاً هم پیامبر(ص) در مورد علیبنابیطالب(ع) به کار بردند اما اینجا خیلی صریح و در قالب بیعت، همه اصحاب، مردان و زنان میآیند و با تعبیر السلام علیک یاامیرالمؤمنین(ع) با ایشان بیعت میکنند نه یا علیبنابیطالب. بعد از همه آن توصیفات که پیامبر(ص) علیبنابیطالب را کنار خودشان ایستاده نگه داشتند که همه این دو نفر را این بالا ببینند باز برای این که یک کسانی نگویند که بله آن اول سخنرانی مربوط به علی بود ولی آخرش مربوط به چیزهای دیگری بود و وقتی که فرمودند ظاهر قرآن میان شما بدون علیبنابیطالب ظاهر بیباطن است باطن قرآن و حقیقت قرآن را از کسی بپرسید که اینک دست او را میگیرم و او را از زمین بلند میکنم و آنجا بازوی علیبنابیطالب را بالا گرفتند و بعد هم پیامبر(ص) امیرالمؤمنین(ع) را از زمین کَند طوری که کفش امیرالمؤمنین به زانوی پیامبر رسید و زیر بغل پیامبر دیده میشد که حالا کمر علی را گرفتند یا دستش را، ولی در روایت نقل شده که سفیدی زیر بغل پیامبر را دیدیم و علی را بالا گرفتند که سر علی از سر پیامبر(ص) بالاتر آمد که همه ببینند. فرمودند این علی، که فردا نگویید معلوم نبود کدام علی را میگویند، یا اصلاً علی نبود چیز دیگری بود و آنجا فرمودند که «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه» هرکس من را به ولایت قبول دارد پس از من علی را به ولایت قبول داشته باشد، خط من پس از من، خط علی است، حقیقت قرآن نزد علی است. اختلاف کردید رجوع به علی کنید. بعد هم که دهها هزار جمعیت، صدها هزار جمعیت که نمیتوانند یکی یکی بیایند با علی بیعت کنند، پیامبر فرمودند به این شکلی که من میگویم همه یک جا با علی بیعت کنید یک کف دست که در این فرصت کوتاه، در آن هوای گرم، حاجیها اعمالشان تمام شده و همه میخواهند سریع به شهرهایشان برگردند و خود این پروژه عمومی بیت با علیبنابیطالب(ع) مقدّمات و مؤخرات سخنرانی پیامبر(ص) دو – سه روز توقف در آنجا طول میکشد. پیامبر(ص) اینگونه که میگویم با او بیعت کنید به من بگویید که ما فرمان تو را که فرمان تو نبود بلکه فرمان خداوند است درباره علیبنابیطالب و فرزندان او که به رهبری ما گماشته شدهاند اطاعت میکنیم و ما او را قبول داریم ما راضی هستیم تحمیلی نیست من دارم به شما میگویم خود شما تصمیم بگیرید و بیعت کنید اگر با من هستید با او باشید. با قلب و زبان و دستمان بگوییم که بیعت کردیم، هم ایمان داریم هم میگوییم و سکوت نمیکنیم و هم اگر لازم شد در این مسیر اقدام میکنیم. این کار شد هرکس توانست با دستش با علی بیعت کرد و هرکس نتوانست با زبانش، ولی همه این کار را کردند. بعد از سخنرانی پیامبر(ص) مراسم صفوفها تشکیل شده است. مردان جدا، زنان جدا، همه آمدند بیعت کردند پیامبر(ص) دستور دادند دوتا خیمه زد شد یکی خیمه خودشان و یکی هم خیمه علی. به علی فرمودند شما در این خیمه مینشینید. پیامبر(ص) فرمود هرکس با من هست در این آخر که دیگر ممکن است ما هرگز همدیگر را نبینیم این بیعت خداحافظی و بیعت وداع است. اینها گروه گروه صف میآمدند به خیمه پیامبر باایشان بیعت میکردند و بعد میرفتند به خیمه علیبنابیطالب با او به عنوان امیرالمؤمنین(ع) نه به عنوان علیبنابیطالب سلام میگفتند و بیعت میکردند تا سه روز و اولین کسانی که بیعت کردند که نامشان در تاریخ ثبت شده است از جمله جناب ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، جزو اولین کسانی بودند که بیعت کردند. عمربنخطاب در حضور جمع با صدای بلند به علی میگوید مبارک باد! تبریک! افتخاری بالاتر از این نیست تو شایستهای پسر ابوطالب، خوشا به تو ای ابوالحسن که اینک تو مولای من و مولای هر زن و هر مرد مؤمنی هستی. درود و تبریک به تو که تو مولای ما هستی. اینها در منابع اهل سنت ضبط شده است. همانجا بلافاصله کسانی مطرح کردند که بله خب بیعت باید کرد. ولی خب یک سؤال؟ این دستور خدا بود یا تشخیص خود پیامبر بود؟ ایشان یک مرتبه به ذهنشان آمد که این اتفاق بیفتد یا این حکم خداست؟ پیامبر(ص) چند بار صریح در همین خطبه میگویند این حکم خداست، آیه نازل شده، من حتی از طرف خداوند تهدید شدم جبرئیل دو – سه بار بر من نازل شد که ولایت علیبنابیطالب را اعلام کن من ترسیدم! نه ترس از جان و خودم,، من ترسیدم کسانی که تا الآن همه چیز اسلام را قبول کردند اما سر مسئله قدرت حکومت، بعد از من کنار نیایند با علی کنار نیایند و حاضر نباشند تن به ولایت علی بدهند و بگویند برای چی این رهبر ما بشود؟ فضایل او را میگویند میدانند، اما در عمل این که این پس از پیامبر رهبر بشود نمیپذیرفتند. خب پیامبر(ص) میدانستند این حالتها هم دو شخصیتیها هست هم تحریفها هست هم کسانی هستند که اگر علی ادعا نداشته باشد با علی رفیق هستند اما اگر ادعای مسئله حکومت مطرح شود و آن هم سبک حکومت علی مطرح شود ممکن است دشمن بشوند. پیامبر(ص) احتمال میدادند جنگ داخلی راه بیفتد احتمال میدادند علی کشته شود احتمال ترور خود پیامبر بود چنانکه بعد از سخنرانی غدیر که تمام شد در راهی که به مدینه برمیگشتند پیامبر ترور شدند عملیات ترور صورت گرفت که موفق نبود شکست خورد. یعنی خود پیامبر را اگر لازم شد بزنند اگر نشد علی را بزنند اگر نشد اشکالات فقهی و کلامی و قرآنی و طرح ابهام در مسئله ایجاد کنند. بعدها کسانی گفتند که بله، پیامبر(ص) دست علی را بالا برد گفت او را دوست داشته باشید اما مسئله حکومت نبود! مسئله این بود که ایشان از مأموریتهای یمن مستقیم به سمت حج آمد آنجا نسبت به مجاهدین یک سختگیریهایی کرده بود که باید عدالت و انضباط را رعایت کنید بعضی از اینها از دست ایشان عصبانی بودند آمدند پیش پیامبر شکایت کردند، بله این هم در منابع اسلامی هست، پیامبر به ایشان فرمودند که نه، علی هرچه میکند و هرچه میگوید درست است و برای خداست، اگر هم علی با محبت و با ولایت عمل میکند اما اگر هم یک جایی از علی قاطعیت دیدید «إنه خشنٌ فی ذاتالله» اگر از علی قاطعیت دیدید آن برای خداست در برابر حق قاطع است بنابراین شکایت شما وارد نیست. این اتفاق افتاده، اما این چه ربطی به قضیه غدیر دارد؟ این هم یک تأیید از صدها تأییدیهای که پیامبر(ص) از علیبنابیطالب دارند. بعضیها گفتند بله، اختلافی بوده این قضیه بوده ولی پیامبر آمده گفته که کدورتی چیزی با علی نداشته باشید علی خوب است من قبولش دارم او را اذیت نکیند! خب این سخنان خطبه غدیر چه ربطی به این قضیه دارد؟ این استناد پیامبر(ص) به این آیه کریمه چه ربطی به این دارد؟ که بله این یک مسئله فردی شخصی بوده است بلکه گفتند ولایت ولی منظورشان محبت بود گفتند هرکس من را دوست دارد علی را دوست داشته باشد و هرکس با من دشمن است با علی دشمن است! خیلی خب ما هم قبول داریم این کجایش به حکومت ربط دارد؟ این همه بحث پیامبر(ص) راجع به حکومت، ولایت، زعامت میکنند تصریحات وسیع است. بعد این چیزی که پیامبر(ص) فرمودند چند بار جبرئیل آمد و گفت که بگو من احتیاط کردم که چه بگویم؟ کجا بگویم؟ چطوری بگویم؟ من میدانم بعضیها حاضر نیستند از حکومت صرفنظر کنند و تن به ولایت و زعامت حضرت علی بدهند ولی جبرئیل نازل شد و آیه آمد که اگر این یک کلمه را نگویی کل رسالتت روی هواست! خب میدانید حدود دو ماه بعد پیامبر از دنیا رفتند، حدود 70 روز بعد از سخنرانی غدیر که از مدینه برگشتند از این عالم رفتند. در واقع خداوند در این آیه دارد به ایشان میفرماید که تمام آن تلاشها، مجاهدتها، تمام آیاتی که بر تو و هزاران آیهای که بر تو نازل شد همه اینها اگر ختم ماجرا درست صورت نگیرد انتقال از دوره تو به دوره پس ازتو صورت نگیرد، همه اینها در این طوفان هیجانات و جنگهای قدرت و قبیلهای و رقابتها و حسادتها و کینهها و منافع سیاسی و اقتصادی که بالاخره در این حکومت پیش میآید همه به باد فنا خواهد رفت. اگر گفتی گفتی، اگر نگفتی فما بلغت رسالته انگار مأموریت اصلی از طرف خداوند را درست نرساندی. نترس. از مردم نترس، از جریانهای مختلف سیاسی باندها نترس. از آن تعصبها و قدرتطلبیها و از نفاقی که در بعضی از اینها هست نترس. بگو. از من بترس. این قضیه اینقدر مهم است. این را خدا به شما گفته و شما فرمودید یا خودتان دارید میفرمایید؟ خود این تفکیک بین فرمان خدا و تشخیص رسول، یعنی این که ما برای پیامبر خدا و رسول دو شخصیت قائل هستیم! هرچه میگوید میپرسیم خدا گفته یا خودت گفتی؟ اگر خودت گفتی که خدایی نیست، اگر خدا گفته چشم. یعنی چی که اگر خودت گفتی خدایی نیست «ما ینطق عن الهوی» پیامبر که از طرف خودش حرفی نمیزند پیامبر هرچه میگوید حرف خداست. چه قرآن چه غیر قرآن، تفاوت این است که قرآن لفظ و معنا هردویش از طرف خداست. حرکات پیامبر(ص) هم از طرف خداست لذا حجت است. سکوت او هم از طرف خداست، سخنش هم از طرف خداست. یعنی چه که این دو شخصیت دارد؟ اگر این دارد پیام خدا را میرساند ما قبول داریم اگر نه، دارد حرفهای خودش را میزند آنها مثل حرفهای بقیه مردم حساب ندارد! حرفهایش مثل بقیه است؟ تازه اگر پیامبر(ص) بدون فرمان خداوند علیبنابیطالب(ع) را تعیین میکرد اطاعت او واجب بود. «اطیعوا الله و أطیعوا الرسول» ضمن این که پیامبر(ص) صریح میفرماید این فرمان خداوند است. خود من نظرم همین است ولی خداوند فرمود پس از تو علی باید رهبری امت و رهبری قرآن و تبیین قرآن و اجرای قرآن را به عهده بگیرد. این هم از طرف خداست و هم از طرف رسولش است. آنچه که رسول میگوید از طرف خداست ضمن این که خداوند فرمان داده است. اسلام بدون علی، اسلام ناقص است. اسلام بدون علی، اسلام تحریف شده است. همچنان که پیامبر(ص) هستند، حضرت فاطمه(س) هستند اصحاب هستند بزرگان و همه و همه هستند همه آمدند تبریک گفتند و بیعت کردند. پیامبر(ص) عمامه خودشان را سر علیبنابیطالب گذاشتند. (صحاب) اینها همه پیام دارد. پیامهای سمبلیک دارد، پیامهای صریح دارد، دستش را گرفته، اسمش را برده، میگوید خداوند گفته، آیه قرآن را برایشان میخواند بعد به شاعران و تیم هنری جبهه انقلاب میگوید همین امشب شعر بگویید به حصانبنثابت میگویند شعر بگویید «علی برکتالله» را شنیدید این تعبیر پیامبر(ص) است که متأسفانه خرابش کردند! پیامبر به حصّان میگوید که خداوند به شعر تو و به ذوق تو و به قلم تو برکت بدهد، آنچه را که دیدی در قالب هنری بگو و حصان همان شب شعر میگوید که ای بزرگان قریش شعر من را گوش کنید و به گواهی و به امضاء پیامبر... یکی از اسناد تاریخی غدیر همین شعر است و جالب است که این آقا، یکی از کسانی است که بعد از پیامبر(ص) خودش را به آن راه میزند! چون میبیند باد از جای دیگر طور دیگری میوزد! به او میگویند آن شعرها پس چه بود؟ می گوید بالاخره بود، هر مقامی یک اقتضائی دارد. خیلی مسائل ریز و درشتی در اینجاست. حتی یک معجزهای هم نقل شده که یک کسی از مسلمانها به نام حارث، آمد پیش پیامبر(ص) و گفت آقا شما هرچه از اسلام گفتید ما قبول داریم و قبول هم کردیم و حالا دیگر علی را خدا اسمش را به شما گفته که رهبر ما بشود بعد از شما؟ پیامبر(ص) فرمودند آنچه که باید میگفتم گفتم نبودی؟ گفت چرا ولی میخواهم خاطرم جمع شود. خدایا اگر واقعاً از طرف تو بوده آنچه که ایشان گفت واقعاً حرف توست همینجا یک عذابی چیزی نازل کن ما ببینیم؟ آن روز تمام نشد و این شخص مُرد. همان روز مُرد، بعضیها گفتند همانجا در مجلس مُرد. در این حد مقاومت و دو چهرهای پیش آمد. سه روز گذشته است این ایام را ایام ولایت و بیعت میگویند. 120 هزار جمعیت میروند و کمکم خبر همه جا پخش میشود بعد از دو – سه ماه بعد چنان فضا به لحاظ سیاسی سنگین میشود که حرف واضح را نمیتوانی بزنی! شما با این جوسازیهای رسانهای و فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای ببینید که چطوری حرفهایی را که واضح هست و همه میدانند درست است جرأت نمیکنند بگویند! از بس که بمباران میشود. احتیاط میکنند نمیگویند. بعضی حرفهایی که امام(ره) صریح گفته، زمان خود ما امام(ره) بارها گفته و همه هم شنیدند طوری بمباران رسانهای میشود جرأت نمیکنی بگویی. ما داریم موارد متعدد آن را در زمان خودمان داریم میبینیم که چطور جای جلاد و شهید عوض میشود جای ظالم و مظلوم عوض میشود چطور حرف را توی چشمت نگاه میکنند حرفهایت را عوض میکنند! چطور توی چشمت نگاه میکنند شب را میگویند روز است روز را میگویند شب است، حتی کسانی که میدانی میدانند که قضیه چی هست نمیگویند! حتی به آنها میگوییم تو که خودت بودی دیدی میدانی قضیه چیست چرا چیزی نمیگویی؟ میگوید خب حالا احتمالات مختلفی است من دقیقاً آن لحظه نبودم داشتم با بغلی صحبت میکردم! همه هم میدانیم! خب ما این چیزها را در زمان خودمان داریم میبینیم آن زمان هم همین اتفاق افتاد بخصوص که بعد از پیامبر فرمانی داده شد که نقل است احادیث پیامبر(ص) ممنوع است. بهانه یا استدلالشان این بود که ما میترسیم هرکسی بیاید از پیامبر(ص) یک چیزی را نقل کند بعد هم حدیث با قرآن مخلوط شود بعد قرآن از اهمیت بیفتد. بنابراین هیچ کس حق ندارد برود این طرف و آن طرف بگوید قال رسول الله! رسول الله چی گفت، رسول الله این را گفت! رسول الله گفت که گفت! خدا رحمتشان، قرآن را گذاشتند دیگر! این که احادیث ثبت و ظبط نشود و تا مدتها بعد از صدر اسلام با انتشار و نشر حدیث مخالفت شد و خطبه غدیر هم یک حدیث بزرگ و مفصل، یک سخنرانی طولانی که مسائل بسیاری در این سخنرانی ذکر شده است خب این را که همه نمیتوانستند همانطور که پیامبر(ص) میگویند حفظ کنند، کلیات آن را همه فهمیدند، پیامش را هم همه گرفتند، تبریک هم همه گفتند، خانمها جدا و آقایان هم جدا. یک ظرف آبی گذاشتند امیرالمؤمنین(ع) دستشان را در آب گذاشتندو از آن طرف خانمها میآمدند دستشان را توی آب میگذاشتند و میگفتند السلام علیک یا امیرالمؤمنین. یکی از چیزهای عجایب همین است میگویند اگر پیامبر(ص) یک ماه و نیم قبل از رحلتشان با این صراحت در غدیر گفتند و 120 هزار جمعیت بودند و همه اصحاب بودند و همه آمدند تبریک گفتند و گفتند امیرالمؤمنین چطور میشود دو ماه و نیم سه ماه بعد آن اتفاقات و قضایای سقیفه بیفتد؟ چرا میشود شده. اولاً که این جمیعت پخش شدند و جاهای مختلف رفتند همهشان که توی مدینه نبودند. مدینه محل تصمیمگیریهای صریح و ناگهانی، ارکان اصلی آنجا هستند. بین اصحاب پیامبر(ص) اجماعی وجود ندارد تازه اصحاب دو دسته هم نبودند بلکه بعد از پیامبر(ص) چند دسته شدند که چه کسی رهبر باشد؟ امثال سلمان، ابوذر، مقداد، بلال، عمار، و... حتی طلحه و زبیر اینها همه طرف امیرالمؤمنین آمدند. یک عده دیگر از اصحاب با جناب ابوبکر و عمر بودند. یکی از اصحاب رفتند انصار مدنیها میگویند خلافت در مدینه باشد یک مدنی باشد چرا همه باید مکی باشند مگر باید خلیفه قوم و خویش پیامبر باشد؟ و مسائلی از این قبیل پیش میآید که حالا من نمیخواهم وارد آن مسائل بشوم چون به هر لحظهاش که اشاره میکنیم غم و فاجعه است و منشأ مسائلی میشود ما میخواهیم این جنبهاش را بگوییم که امروز برای همه قابل ذکر است. اولاً اسناد حدیث غدیر در منابع سنی و شیعه بطور قطعی و تواتر وجود دارد. بحثی اگر میشود این است که آن ولایت معنیاش حکومت نبوده بلکه پیامبر گفته دوستش داشته باشید! که حالا بعضی از اصحاب گفتند که فرض کنید پیامبر(ص) گفته علی را دوست داشته باشید و دشمنی نکنید خب همین کار را هم که بعد از پیامبر(ص) رعایت نکردید. اصلاً فرض کنید حکومت هیچی، ولایت به مفهوم محبت است خب محبت کو؟! آن کارهایی که علی(ع) شد، با فاطمه(س) شد، با حسنین(علیهماالسلام) شد، اینها محبت بود؟ سیاست و ولایت و حکومت و زعامت هیچی. اصلاً پیامبر(ص) نگفته پس از من علی رهبر است. گفته پس از من علی را دوست داشته باشید، همه باید به او احترام بگذارید، دوست او دوست من است و دشمن او دشمن من است، همین هم که رعایت نشد! این برخوردها دوستانه بود یا دشمنانه بود؟
یک اتفاق دیگری که میافتد – میخواهم بگویم هنوز پیامبر(ص) از غدیر مدینه برنگشتند ولی چه توطئههایی علی غدیر اتفاق افتاده است – در منابع فریقین شیعه و سنی اینها هست. یک صحیفهای هست به نام «صحیفة مشئومه» یا «صحیفه ملعونه» یعنی یک سند شوم و نفرین شده؛ دوتا صحیفه هست. اول یک جمع کوچکتری همانجا نام دو نفرشان در روایات و منابع چند بار آمده است همانجا نوشتند و پیمانی بستند که این کاری که اینجا پیامبر(ص) در غدیر کرد روی دست همه کارهایی بود که قبلاً کرد که به بهانههای مختلف علی را مطرح میکرد این دیگر صریح گفته و تکلیف ما را برای بعد از خودش روشن کرد ما که زیر بار حکومت علی نمیرویم. بنابراین یک پیماننامه مخفی نوشتند که اگر پیامبر(ص) از دنیا رفت یا کشته شد ما تعهد میکنیم – پروژه ما این است – به هیچ وجه نباید قدرت و حکومت در خانواده پیامبر بویژه اهل بیت او و در دست علی باشد! پیامبری برای شما بود ولایت و حکومت که نباید برای شما باشد! نبوت برای شما بود! بعد چند نفر دیگر را که باز دستکم اسم سه نفرشان ذکر شده پیدا میکنند که قضیه این است. در همان مکه که پچ پچ علی مطرح است این قرارداد را امضاء میکنند و داخل خانه کعبه زیر خاک به عنوان یک تعهد مقدس دفن میکنند! یعنی ما خدا و مکه را قبول داریم علی را نمیگذاریم بیاید! بعد نقل شده که معاذبنجبل – حالا اسم ایشان را اصرار نداریم چون محل اختلاف است – یکی از همین 5 نفر اصلی تقسیم کار میکند به یکی میگوید شما بروید رهبر قریش را توجیه کنید و از الآن آماده کنید و من هم میروم روی رهبران انصار کار میکنم مهاجرین و انصار را آماده کنیم که این پیام پیامبر بوی مرگ میداد بوی رفتن میداد و دارد برای بعد از خودش کار ما را خراب میکند. رئیس انصار جناب سعدبنعِباده است آمدند با او حرف بزنند فهمیدند که با او نمیشود کار کرد سعد به اینها تن نمیدهد لذا سراغ بشیربنسعید رفتند و دو نفر دیگر، که اینها مستقیماً جدا از رئیس انصار در لایههای بعدی روی اوس و خزرج نفوذ و ارتباطاتی داشتند.
اتفاقی که میافتد پروژه ترور پیامبر(ص) است. میگویند اگر ایشان زنده برگردد و این خبر در کل جهان اسلام پخش شود قدرت دست علی میافتد نباید بیفتد. یک کاری کنیم یک مرگ اتفاقی، یک ترور نامرئی پیش بیاید. با 9 نفر دیگر آنجا وارد تشکیلات خودشان میکنند. یک تیم 15 نفره میشوند که پیامبر(ص) از مکه و از حج الوداع به مدینه نرسیده کشته بشود و از دنیا برود و بگویند بطور اتفاقی کشته شد. ترجیح هم این بود که میرویم جلوتر توی قله ارتفاعی که پیامبر(ص) دارند با شتر و کاروان دارند میآیند آنجا کمین میکنیم وقتی که شتر پیامبر بالا میرسد و در سربالایی قرار میگیرد چندتا تکه صخره، سنگ بزرگ زیرش را خالی کردیم آمدیم، اینها را میریزیم فرار میکنیم که انگار این سنگها اتفاقی ریزش کرد یا به خود ایشان میخورد و از آن ارتفاع و پرتگاه میافتد یا شترهای آنها رَم میکنند این تنگه خیلی جای خطرناکی هست و ایشان میافتد. بعد هم هوا تاریک است ما شب این کار را میکنیم فرار میکنیم و سریع توی جمعیت میرویم قایم میشویم که کی به کی هست! خب به پیامبر(ص) وحی میشود جبرئیل خبر میآورد که در بین راه در فلان نقطه این اتفاق قرار است بیفتد. این اتفاق میافتد تیم منافقین سنگهای بزرگی روی اینها رها میکنند که در همه صحنهها هم هستند و در همه جا نقشه میکشند. تا سنگ از بالا میآید پیامبر(ص) شتر را متوقف میکنند و آن سنگها میآید با فاصله چندمتر جلوی شتر توی پرتگاه میرود و رد میشود عمار و حذیفه چسبیده به پیامبر(ص) به عنوان محافظین پیامبر(ص) در کنار ایشان هستند و مراقب بودند. خب اینها میبینند کار به نتیجه نرسید و قضیه لو رفته است. – در حدیثی دیدم که این در منابع شیعه است و در منابع اهل سنت ندیدم – که اینها چندین نفر صورت پوشیده حمله میکنند یعنی حالا که ترور اتفاقی نشد ترور علنی! و عمار و حذیفه سلاح میکشند و درگیر میشوند و نمیگذارند اینها به پیامبر(ص) نزدیک شوند و اینها را فراری میدهند اما عمار میگوید من چهره چندین نفر از اینها را دیدم و شناختم از جمله بین اینها عمروعاص و معاویه بود اما به پیامبر(ص) هم گفتم ایشان هم میدانستند منتهی شرایط طوری بود که امکان حرکتی نبود چون اگر در آن لحظه درگیر میشدیم کار تمام نمیشد خشونتهای بعدی و اتفاقات بعدی میافتاد.
عرضم را ختم میکنم با این مسئله که یک یادداشت دیگری و یک صحیفه ملعونه یا مشئومه دومی هم بعداً نوشته شد که این در مدینه در خانه یکی از اصحاب تشکیل شد آنجا حدود 30- 40 نفر از بزرگان و اشخاص بودند که اینها بین اینها نفوذ داشتند ابوسفیان بوده، پسر ابوجهل بوده و دیگرانی بودند. اساسنامهای مینوشتند نقشههای آینده یک توماری امضاء میکنند باز میدهند یک نفرشان به مکه ببرد و در کعبه دفن کند به عنوان یک آرمان و تعهد مقدس. از این مباحث زیاد است.
در خطبه غدیر مطالب بسیاری بیان شده است که خودتان رجوع کنید. فرصت نیست. فقط این نکته را عرض کنم که بعضیها میگویند چرا وقتی پیامبر(ص) این قضیه ترور را میبینند و پیشبینی هم میکنند که بعداً چه میشود چرا همانجا برخورد نمیکنند؟ برای این که امکان برخورد بود اما آثار برخورد لزوماً آن چیزی نمیشد که شما دلتان میخواست. از این اتفاقات خیلی افتاد. مگر پیامبر(ص) در آخرین عمر نگفتند به فرماندهی اُسامه که همه مسلّح و مجهّز به سمت امپراطوری روم بروید که خبر رحلت پیامبر(ص) میرسد رومیها پررو نشوند و حمله نکنند و فرمودند هیچ کس حق ندارد در مدینه بماند الا علی! همه باید بروید و اینها گفتند نه، پیامبر(ص) حالش خوب نیست دارد از دنیا میرود، هی مِسمِس کردند که آقا ما نگران شما هستیم، میگوید نگران من نمیخواهم باشید بروید. سیاست پیامبر(ص) چه بود؟ که اینها بروند جنگ هم نمیشود دشمن عقبنشینی کند، بعد که برمیگردند رسول خدا رفتند و علی در مدینه حاکم اسلامی است. این را چون میدانستند نرفتند. حتی نقل شده که پیامبر(ص) گفتند یک قلم و کاغذ بیاورید که یک چیزی برای شما بنویسم و ثبت کنم بعد سرش بحث نشود، خب چه بود که میخواست بعداً سر آن بحث شود؟ خب یکی از بزرگان اصحاب میگوید ایشان تب دارد حالش خوب نیست دارد هذیان میگوید. گاهی بیهوش میشود گاهی باهوش میشود! حرف ایشان که در این شرایط معیار نیست. بگذارید آقا استراحت کنند خسته هستند! نگذاشتند. به حدی شد که یکی گفت بیاورید پیامبر گفتند میخواهند چیز مهمی بنویسند، نقل شده که رسولالله(ص) فرمودند نمیخواهد بیاورید. یعنی این که شما که میدانید من چه میخواهم بنویسم توی روی من دارید میگویید که هذیان میگوید! خب من بنویسم هم همین اتفاق میافتد! بعد یک سفارشی به علیبنابیطالب(ع) دارند – عرضم را با این ختم کنم – حضرت امیر(ع) فرمودند پیامبر(ص) در آخرین لحظه عمر شریفشان من را خواستند و ایشان را در آغوش گرفتم و پیامبر(ص) در گوش من این را گفتند که علی، امامت و رهبری مثل کعبه است. کعبه سراغ مردم نمیرود مردم باید سراغ کعبه بروند. اگر آمدند با تو بیعت کردند و زمینه آماده شد که چه عالی. اگر نگذاشتند و نشد تو سر این قضیه درگیر نشو چون من میترسم اصل اسلام و اصل حکومت و اصل امّت از هم بپاشد. حضرت علی(ع) کاری را که همه میدانستند حق با کیست «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ» هرجا علی هست حق آنجاست هرجا حق هست علی آنجاست، با وجود این، این اتفاقات افتاد. عدهای بازی خوردند، عدهای بازی دادند، عدهای تجاهل کردند خودشان را به آن راه زدند عدهای گفتند دقیق یادمان نیست چه بود؟ فضا جوسازی سنگین، بمباران رسانهای، خب این اتفاقات افتاد و امیرالمؤمنین(ع) به خاطر اسلام، فرمودند تا وقتی که حق و حقوق من را ضایع میکنید با من مسئله دارید در حق من دروغ بگویید، تهمت بزنید من از همه چیز گذشتم؛ اما آن جایی که ببینم اسلام و عدالت در خطر است من حرفم را خواهم زد.
والسلام علیکم و رحمهالله وبرکاته
هشتگهای موضوعی